نخود کوچولو

الان دقیقا 2 ماهه تو شمک مامانی هستی...

سلام عزیزدلم..خوبی مامانی؟؟؟؟؟ الهی مامان قربونت بره دیگه کم کم داری بزرگ میشی هاااااا...امروز 20 تیرماهست.کوچولوی من 20هرماه یه ماه بزرگتر میشه...فردا وارد ماه سوم میشی..الان 8 هفته و 6 روزته....فراره فردا من و خاله مروارید بریم سونوگرافی...و بعد از اونم بریم دنبال یه متخصص زنان بگردیم آخه دکتر قبلیم طبقه سوم میشینه و اصلا دوست ندارم این همه پله رو برم بالا....کسرا کوچولو رو هم نمیتونیم با خودمون ببریم  ..پیش باباش میمونه...آخه اگه بیاد هم خودش و هم ما خیلی اذیت میشیم برا همین به بابایی گفتم نمیخواد با من بیاد پیش کسرا بمونه....اینجوری من راحت ترم...   راستی آزمایش خون و ادرار هم دادم یه خورده کم خون بودم ..کلسیم خونمم...
20 تير 1393

گل مامان

سلام گل مامان امیدوارم حالت خوب خوب باشه ...ببخش که دیر به دیر آپ میکنم آخه این روزا خخخخ حالم بده گلاب به روت همش بالا میارم یا اینکه بی حالم و حالت تهوع دارم ..الانم بسختی دارم برات مینویسم..اینجور که پیداست تو از داداشت خیلی شیطون تری..موقعی که داداشی رو باردار بودم اینقدر اذیت نشدم ..نمیدونم حسم بهم میگه دخملی هستی البته هر چقدر آزمایش هم بود انجام دادم  و همش بهم دختر نشون میده..نمیدونم شاید اینا سرگرمی بیش نباشند ولی خیلی دوست دارم جنسیتتو بدونم و برم برات لباسای خوشگل موشگل بخرم...امروز دقیقا  55 روزته ینی 7 هفته  6 روز...قربونت برم الهی فکر کنم الان از یه حبه انگورم کوچولوتری...احتمالا 8 هفتگی برم سونو برا شنیدن صدای...
13 تير 1393

وارد هفته ٦ شديم

سلام جيگر مامان الهي من فدات شم،امروز دقيقا٥ هفته سن داري واز فردا وارد هفته ٦ ميشيم ..اميدوارم    سالم  باشي  و روز بروز بزرگتر و خوشگلتر شي ماماني....دوست دارم..أين روزا كارم شده وب گردي  و هرچي راجع به تو بشه...دلم غش ميره لباساي  كوچول موچولو رو مي بينم...كلي هم عكس لباس  دخترونه سيو كردم  كه اگه يه وقت دخمل شدي بدم خاله مريم برات بدوزه  يه وقت ناراحت نشي ها آخه واسه پسرا نميشه لباس دوخت....خلاصه بگم عاشقتم فرقي هم نداره برام چي باشي فقط سالم باشي ماماني...با آيپد بابايي دارم برات ميتايپم زياد راحت نيستم...فعلا خدافظ.           تاريخ نگارش متن:٢٤/٣/٩٣
24 خرداد 1393

جواب آزمایش مثبت شد...

عزیزدلم دیروز بعد ازظهر با بابایی رفتیم آزمایش خون دادیم.خدارو شکر مثبت بود..ولی هنوز جوابشو نگرفتیم ببینم بتاش چنده...؟بابایی خیلی خوشحاله.. بیشتر از بارداری اولم به من میرسه..هی نازمو میکشه و میگه مواظب باش..دیروز در یک اقدام عجیب ظرفارو شست و برام کلی آبمیوه گرفت..به منم میگه نه غذا بپز و نه خونرو تمیز کن بذار خودم برگردم همه خونه رو تمیز میکنم..الهی قربونش برم بهترین بابای دنیاس...دوسش دارم یه عالمه. تاریخ نگارش متن:20/3/93
20 خرداد 1393

شاید امروز نشد......

بابایی داره از سر کار برمیگرده میخوایم بریم آز بدیم...اما هیربد کوچولو پیشمونه..نمیدونم شاید امروز نرفتیم...امیدوارم هرچی خیره پیش بیاد...بــــــــــــــــــــــــوس   تاریخ:19/3/93 ...
19 خرداد 1393

اولین پست وبلاگ:دومین نی نی جونم تو راهه....

سلام عزیزم....جیگرم..کوچولوم..خیلی خوش اومدی...اصلا همه چی یهویی شد نمیدونم کی اومدی وقتی به خودم اومدم که 3 روز به پری مونده بود و از اونجا که من هرماه چندروزی رو جلو میوفتم و هنوز خبری از پری نبود مشکوک شدم ..با بابایی رفتیم و بی بی چک گرفتیم اونم 4 تا..رفتیم خونه مادر جونینا و اولیشو گذاشتم.وای اصلا باورم نمیشد ینی من یبار دیگه مامان شدم..سه تا دیگشم تا فردا بعد از ظهر گذاشتم همشون یه چیزی رو نشون میداد.یه خط پر رنگ و یه خط خیلی کم رنگ.....تو هدیه ی خدایی..خیلی عزیزی برام...کوچولوی مامان تو یه داداش ناز و خخخخخخخ شیطون هم داری به اسم کسرا...خیلی دوست داشتم برا کسرا یه آبجی بیارم...تحقیقاتمو کامل کردم تا از چندماه دیگه اقدام کنیم واسه او...
19 خرداد 1393
1